سقوط یک قهرمان به هیچوجه زیبا نیست، آن هم قهرمانى که مىتوانست محبوب قلبها شود و نشد. امروز نمىتوان از اوضاع کنونى راضى بود. على دایى بازیکن کوچکى نیست، او بهترین گلزن جهان است و در دنیا فوتبال ایران را با نام او مىشناسند اما تا کى و تا کجا باید به اعتبار این دو عامل، على دایى در زمین مسابقه حضور داشته باشد و نود دقیقه تمام روى اعصاب ما قدم بزند؟!
لحظهاى پس از سوت پایان روزتى تراژدى فاجعهبار شروع شد. اولین پیغامها،SMS هایى که با طنزى تلخ از یک نخواستن بزرگ خبر مىداد، على دایى در اینجا نیست اما مطمئن هستیم که خبر لطایف زجرآورى که از سرخشم زهرخند مىزنند به او رسیده.
آن روز که به دایى مىگفتیم باید هر چه زودتر به خداحافظى فکر کند، تا لااقل خاطرهاى خوش از او بر جا ماند و همه فریاد "برو،برو" سر ندهند باید این روزها را پیشبینى مىکرد. هر چه در خاطرهها جستجو مىکنیم، یادمان نمىآید که هیچگاه و در هیچ کجا براى خداحافظى یک بازیکن دعا کنند. علىآقا! کاپیتان! برادر مىفهمى چه اتفاقى افتاده، حالا هیچ کس تو را نمىخواهد. آیا زدن دو گل ملى بیشتر آنقدر مهم بود؟ تو که از افتخار و ثروت به لطف خدا و به قول خودت هیچ چیز کم نداری، پس آیا بازى کردن و باختن در جامجهانى تا این اندازه اهمیت داشت؟ کاش تا زمان ورودت به ایران تمام موبایلها بسوزند تا نخوانى چه جوکهایى برایت در میانSMS ها مىچرخد، کاش حالا فهمیده باشى که نمىتوانی! و دیگر لجبازى را کنار بگذاری، کاش پیشبینى این روزها را مىکردى و محکم نمىگفتى حتى پس از جامجهانى هم مىخواهم بازى کنم. دوست نداشتیم سقوط تو را ببینیم اما این فوتبال بىرحم است، امسال سال سقوط در فوتبال است، بعد از پروین حالا نوبت توست، کاش مجبور نشده باشى که مصدوم شوی!
برگرفته از روزنامه خبرورزشی23/3/1385